ولایت فقیه از نگاه شهید مطهری بخش دوم
نیز اکنون که عصر غیبت است و حضرت, به دلیل شرایط خاص,
........................ ص 32 ........................
نمی تواند زمامدار و مدیر امور اجتماعی مردم باشد, تکلیف حکومت در عصر غیبت چه می شود؟44
با فرض نبود امام که چنین فرض نداریم یا عدم حضور امام, مانند زمان ما که امام غایب است, آیا حاکم حتماً باید فقیه جامع الشرایط باشد یا چنین چیزی لازم نیست؟ آیا حاکم را باید مردم انتخاب کنند؟ و (امرهم شوری بینهم) را باید اجرا کرد؟45 آیا اسلام برای دوره عدم حضور معصوم درباره حکومت دستور خاصی داده یا نه؟
ولایت فقیه:
از آن جایی که ثابت شد: حکومت و رهبری اجتماعی و سیاسی, پدیده ای اجتناب ناپذیر است و از نظر اسلام, حکومت و سرپرستی اجتماع و حفظ و اجرای احکام الهی از مهم ترین اجزای تجزیه ناپذیر احکام اسلام و از شئون دین الهی شمرده می شود و به همان دلیلی که دین تعطیل پذیر نیست, حکومت نیز نمی تواند تعطیلی بپذیرد. با وجود پیامبر و حضور امام معصوم, مرجعیت سیاسی جامعه همانند مرجعیت دینی بر عهده پیامبر و یا امام است, حال باید دید که آیا اسلام درباره اصل و نوع و چگونگی حکومت در عصر غیبت نظری دارد و تکلیفی را معین کرده و یا آن که سکوت اختیار کرده است؟ اگر نظری دارد, آیا فردی را معرفی و نصب کرده یا آن که به مردم اختیار داده تا هر که را بخواهند, به رهبری انتخاب کنند و یا آن که درباره افراد خاصی نظر دارد و معیار و شرایطی را بیان کرده است و مردم را در انتخاب افراد, براساس همان معیارها آزاد گذاشته تا هر که را دارای شرایط دیدند, برگزینند؟
دیدگاه نصب عام:
از مجموع نوشته ها و گفته های استاد نظریه نصب عام فقیه به رهبری استفاده می شود. وی معتقد است: فقیه جامع شرایط در عصر غیبت, رهبر جامعه و
...................... ص 33 .........................
نایب عام امام است, نه وکیل و نایب مردم. و رأی مردم را در پذیرش و انتخاب فقیه به رهبری, خواه بی واسطه یا به واسطه خبرگان منتخب در فعلیت یافتن و کارآمد شدن رهبری, مؤثر می داند.
ادله نصب عام
1. قدسی و الهی بودن منصب حکومت: در شرح شئون و وظایفِ سه گانه پیامبر و امامان معصوم که عبارت اند از: تبلیغ احکام, قضاوت و مدیریت سیاسی جامعه, با اشاره به تعطیل ناپذیری آن شئون با رحلت پیامبر و یا غیبت امام می نویسد:
(هر سه شأن و مقام مقدس است و باید توسط خدا معین شود, یا به طور فردی و شخصی و یا به طور کلی و عام با بیان شرایط و معیارها که مردم باید کسی را برای تصدی آن مناصب بپذیرند که واجد شرایط و دارای معیارهای تعیین شده از سوی خداست. و در این صورت, باید گفت آن شخص را خدا معین کرده است, هرچند تا مردم نپذیرند اثری نخواهد داشت. تا این جا هیچ بحثی از نظر اصول اسلامی نیست. اگر کسی ادعا بکند که من مفتی هستم, فتوی می دهم و شما باید عمل کنید که ادعای شأن بیان و تبلیغ احکام الهی است این
..................... ص 34 .......................
مقام مقدس است. شما باید حساب کنید, ببینید صلاحیت بیان احکام الهی که اول از خدا به پیغمبر ابلاغ شده و از پیغمبر به امام رسیده و از امام به یک افرادی که واجد شرایطی بوده اند, رسیده در این شخص هست یا نه؟ آیا مصداق آن مقام مقدس هست یا نه؟ (أمّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه تارکاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه) است؟
هرکس از فقهایی باشد که می تواند مالک نفس خودش باشد, نگهدار دین باشد, از هوای نفس جدا و مطیع امر مولایش باشد, آن وقت شما بدانید که او لیاقت مقام مقدس مرجعیت و فتوی دادن را دارد.)46
(در مورد قضاوت نیز همین جور است. هرکس دارای فلان صفات باشد می تواند قاضی باشد:
(انظروا إلی من روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا) آن کسی که حدیث ما را روایت کرده باشد و دقیق باشد در حلال و حرام ما, عادل باشد, درستکار باشد, (فقد جعلته علیکم حاکماً); من او را بر شما حاکم قرار دادم.
اسلام می گوید: اساساً این مقام آن قدر مقدس است که ناپاک ولو در کار دیگری غیر امر قضاوت ناپاک باشد, حق نشستن در این مسند مقدس را ندارد, ولی اگر شخصی همه این شرایط را که اسلام معین کرده است, دارا باشد, باید گفت این آدم را خدا معین کرده است.)47
مسئله حکومت در عصر غیبت نیز همین طور است, یعنی فرد خاصی برای تصدی آن منصوص و منصوب نیست ولکن به نحو عام و کلی با ذکر
................ ص 35 ...................
شرایط از جانب خداوند معین شده است:
(آن حکومتی که باید میان مردم باشد باید واجد شرایطی باشد که آن شرایط را اسلام معین کرده است. اگر آن شرایطی را که اسلام معین کرده است, داشته باشد, همان طور که مفتی بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد, با آن شرایط می تواند فتوی بدهد, حاکم هم بدون این که خدا شخصش را معین کرده باشد, می تواند در میان مردم حکومت بکند.)48
نتیجه بحث آن که با توجه به مقدس و الهی بودن شأن فتوی, قضا و زعامت سیاسی, متصدیان این مناصب و شئون باید از جانب خدا معین و نصب شده باشند; یا به گونه ای خاص, مانند: پیامبر اکرم و امامان دوازده گانه معصوم و نمایندگان خاص آنان همانند مالک اشتر و یا به گونه ای عام و کلی با ذکر شرایط و معیارها, مانند: فقیه جامع شرایط در عصر غیبت.
بنابراین, در دوره غیبت فرد خاصی با نام و نشان فامیلی, خانوادگی و نژادی به مرجعیت دینی, قضایی و سیاسی نصب و تعیین نشده است, اما به طور عام و کلی مجتهد و فقیه دارای شرایط در هر سه منصب نایب عام امام به شمار می آید.49
آری, در عصر غیبت برای به فعلیت رسیدن و کارآمد شدن هر سه منصب, خواست و رأی و پذیرش مردم جایگاه ویژه و تأثیرگذاری دارد, اما در چارچوب و حوزه دارندگان شرایطی که اسلام بیان و معین کرده است.
تا مردم نخواهند و رجوع و حمایت نکنند, کسی هرچند مجتهد و فقیه وارسته ای باشد, عنوان مرجعیت تقلید, قضاوت و داوری و زعامت و رهبری را پیدا نمی کند.
اما باید توجه داشت که اگر مردم هیچ یک از دارندگان شرایط را نپذیرند و
...................... ص 36 ........................
یا غیر آنان را به دلخواه و هوی و هوس بپذیرند, به ترک و تعطیلی احکام الهی و هرج و مرج و ناامنی و حاکمیت غیر قانونی و طاغوت خواهد انجامید.
تفاوت جایگاه نقش تعیین کننده رأی و انتخاب مردم و حاکمیت خواه بی واسطه یا بواسطه خبرگان برگزیده با نظام های دموکراسیِ غربی, در همین نکته باریک تر از موی نهفته است.
2. انتقال شئون و مناصب پیامبر و امام به فقیه: در اسلام سلسله اختیاراتی به پیغمبر در مسائل اداره جامعه اسلامی داده شده است. بنابراین, مجتهد باید تشخیص بدهد که کدام کار پیغمبر از وحی بوده و کدام کار پیغمبر به دلیل اختیار او, تا آن گاه درباره آنچه به موجب اختیار پیغمبر بوده, بنابر آن که زمان پیغمبر عوض شده, تصمیمی دیگرگونه گرفته شود.
(این اختیارات از پیغمبر به امام و از امام به حاکم شرعی مسلمین منتقل می شود.
بسیاری از تحریم ها و تحلیل هایی که فقها کرده اند که همه هم امروز قبول دارند بر همین اساس بوده است.
و اختیارات حاکم در تحریم و تحلیل ها, برابر مصالح و مفاسد اجتماعی و زمان غیر از مسئله تزاحم است بلکه به صرف اختیاراتی است که به فقیه داده شده است.)50
ایشان, در بحث نقش علمای دین در عصر غیبت و اختیاراتی که در خود متن دین برای مجتهد در نظر گرفته شده و حق حاکمیت الهی برای فقیه در وضع قانون کلی و مصوبات فرعی و نیز در عرصه اجرای احکام در میان مباحثی که مطرح کرده اند, به نکات و مطالب راه گشایی اشاره کرده است:
(ای بسا که یک مجتهد می تواند یک حلال منصوص شرعی را
......................... ص 37 .......................
به خاطر مفسده ای که عقلش کشف کرده, تحریم کند, یا حتی یک واجب را تحریم کند, یا یک حرام را به حکم مصلحت لازم تری که فقط عقلش آن را کشف کرده, واجب کند.
و دین چیزی نیست که مجتهد از خودش اختراع کرده باشد. راهی است که خود اسلام جلو پای مجتهد گذاشته, مجتهدین در عصر اسلام, (غیبت) کار انبیای امت را می کنند, یعنی باید بکنند.)51
وی در بحث نقش علمای دین در شریعت ختمیه و برشمردن وظایف بزرگ آنان می نویسد:
(علمای دین در عصر خاتمیت که عصر علم است, قادرند با معرفت به اصول کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی تطبیق دهند و حکم الهی را استخراج و استنباط نمایند.
نام این عمل اجتهاد است. علمای شایسته امت اسلامی بسیاری از وظایفی را که پیامبران تبلیغی و قسمتی از وظایف پیامبران تشریعی را بدون آن که خود مشرع باشند, با عمل اجتهاد و با وظیفه خاص رهبری امت انجام می دهند.)52
و در بخش شمارش مشخصات اسلام در بعد ایدئولوژیک, به مسئله تقدّم حق جامعه بر حق فرد و تزاحم میان آن دو اشاره می کند و می نویسد:
(حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص, تقدم می یابد و حاکم شرعی در این موارد تصمیم می گیرد.)53
....................... ص 38 ..........................
3. مقایسه رهبری سیاسی با فتوی و قضاوت: استاد مقام رهبری سیاسی جامعه را بسان مقام فتوی و قضاوت در دوره غیبت, جانشینی پیامبر و امام معصوم برمی شمرد و آن را مقدس یاد می کند و تصریح می کند:
(هر سه مقام مقدس است و باید توسط خدا معین شود, یا به طور شخصی و یا به طور کلی شرایطی برای آن ذکر کرده باشد… تا این جا هیچ بحثی از نظر اصول اسلامی نیست.)54
4. استدلال به روایات: در مواردی استاد به طور ضمنی استدلال به روایات کرده است, از جمله: با اشاره به مقبوله ابن حنظله می گوید:
(1. امام می آید نایب عام معین می کند, در آن جا اینجور می گوید:
(انظروا إلی من روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا فقد جعلته علیکم حاکماً).
کسی که حدیث ما را روایت کرده باشد و دقیق باشد, در حلال و حرام ما عادل باشد, من او را بر شما حاکم قرار دادم.)55
2. با اشاره به توقیع شریف (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجتی علیکم و أنا حجةالله)
در شرح (الحوادث الواقعه) می نویسد:
(بدیهی است که مشکلات جامعه بشری نو می شود و مشکلات نو راه حلّ نو می خواهد: (الحوادث الواقعه) چیزی جز پدیده های نوظهور نیست که حل آنها بر عهده حاملان معارف اسلامی است.)
...................... ص 39 .........................
آن گاه اضافه می کند:
(سرّ ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است.)56
5. دلیل عقلی: شاید مهم ترین دلیل استاد بر نصب عام فقیه به رهبری دلیل عقلی با توجه به جامعیت و همه جانبگیِ احکام اسلام است. استاد در تبیین این دلیل بیان های مختلفی دارد که به دلیل اهمیت بحث از چندین مورد یاد می کنیم:
(1. پیغمبر که می میرد, مقام قضاوت که نمی میرد, چون مردم به قضاوت احتیاج دارند. بعد از پیغمبر هم بین مردم مشاجرات صورت می گیرد و باید مقامی باشد که بین آنها فصل خصومت بکند. آن وقت باید پیغمبر تکلیف قضاوت را بعد از خودش مشخص بکند که بعد از من چه کسی باید قاضی باشد.
ما شیعیان می گوییم: این مقام امامت است, مقام حکومت است, با مردن پیغمبر که حکومت ساقط نمی شود, چون بعد از پیغمبر مردم به آن احتیاج دارند و باید کسی این مقام را داشته باشد.)57
2. استاد از بحث گذشته نتیجه می گیرد که باید بعد از رحلت پیغمبر کسی به جای او متصدی مقام قضاوت و رهبری باشد و به اعتقاد شیعیان جانشین قضایی و سیاسی رسول خدا کسی جز امام معصوم نمی تواند باشد.
آن گاه در ادامه می افزاید:
(بعد از پیغمبر امام است. اما دوره امامت که منقضی شد,
....................... ص 40 ......................
امامی دیگر ظهور ندارد که مردم در حوایج اجتماعی به او رجوع بکنند, چه کار می کنند؟ امام می آید نایب عام معین می کند.)58
3. بی توجهی و غفلت برخی از فقها نسبت به مسئله مهم حکومت و ولایت را مورد نقد قرار می دهد و در ردّ نظر بعضی فقها مبنی بر حکمِ به اباحه انفال می نویسد:
(این جا بار دیگر اهمیت مسئله حکومت و ولایت از یک طرف و کوتاهی نظر فقها و شیعه از طرف دیگر ظاهر می شود. چگونه ممکن است غیبت امام سبب شود این فلسفه بزرگ معطل بماند و اراضی انفال حکم اموال شخصی و منقول را پیدا کند؟)59
استاد, با ذکر سه دلیل, استدلال برخی از فقها را به روایات, برای حکم به اباحه اراضی موات و انفال مردود و ناتمام می داند و آن را ناشی از غفلت از مسئله با اهمیت ولایت و حکومت اسلامی در زمان غیبت برمی شمرد.
در جای دیگر نیز گفته های فقیهان را, با وجود آن که ناشی از بی توجهی به همه جانبگی اسلام و مسئله حکومت یاد می کند. مبادی فقه اسلامی غنی و عمیق و پر بار است.60
4. این دین دین خاتم است و اختصاص به زمان معین و یا منطقه ای معین ندارد. دینی است که برای نظام زندگی و پیشرفت زندگی بشر آمده است. در فقه مواردی وجود دارد که فقیهان به طور جزم, به لزوم و وجوب چیزی فتوی داده اند, فقط به دلیل اهمیت موضوع; یعنی با این که دلیل نقلی از آیه و حدیث به طور صریح و کافی نداریم و همچنین اجماع معتبری نیز در کار نیست, فقیهان از نظر اهمیت موضوع و از منظر آشنایی به روح اسلام که موضوعات
....................... ص 41 ....................
مهم را بلاتکلیف نمی گذارد, جزم می کنند که حکم الهی در این مورد باید چنین باشد. مثل آنچه در مسئله ولایت حاکم و متفرعات آن فتوی داده اند.61
استاد چنین پیش می نهد که فقها باید به طور فراگیر و با توجه به جامعیت و همه جانبگی دین و شناخت نیازها و درک اهمیت ها برای پاسخ گویی به نیازها عقل را به کار بندند و به صرف این که دلیل لفظی نیست, متوقف نشوند.
بنابراین, به استناد آنچه از استاد نقل کردیم, مقام و رهبری سیاسی جامعه را در دوره غیبت همانند مقام فتوی و قضاوت فقیهی جامع شرایط بر عهده دارد که امام عصر او را به طور عام به نیابت خود نصب فرموده است.
ولایت یا وکالت
از آن جایی که استاد دیدگاه نصب عام را پذیرفته و رأی مردم را در انتخاب رهبر, خواه مستقیم یا از طریق خبرگان منتخب, در فعلیت یافتن و کارآمدی رهبری مؤثر می دانند, دیگر بهانه ای برای نسبت دادن نظریه وکالت و نیابت از مردم به استاد باقی نمی ماند. افزون بر این که خود استاد, بر نفی وکالت و نیابت از مردم و اثبات نیابت عام از جانب امام و ولایت بر مردم تصریح کرده است اصولاً فرضیه وکالت و نیابت فقیه از جانب مردم, پایه ای ندارد و مخالف موازین اسلامی و دارای پیامدهای التزام ناپذیر است. استاد در بحث از الهی بودن حقّ حاکمیت برای کسانی که دارای تقرب, عدالت و علم هستند, می آورد:
(قهراً ماهیت حکومت ولایت بر جامعه است, نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه. فقه هم این مسئله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده است; از نوع ولایتی که بر قصّر و غُیَّبْ دارد. پس ملاک انتخاب مردم نیست. انطباق با معیارهای الهی است و با آن انطباق خود به خود حاکم می شود
...................... ص 42 ..................
و مانعی نیست که در آنِ واحد ده ها حاکم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد.)62
بدیهی است که مراد استاد از نفی دخالت و انتخاب مردم و التزام به تعدد حاکمان شرعی در آنِ واحد, با توجه به دیگر سخنان و مبانی فقهی و سیاسی او, مربوط به مرحله نصب عام است و اما در مرحله فعلیت و خارجیت و کارآمدی حاکم شرعی, انتخاب مردم یکی از راه های مورد قبول استاد و وحدت و تمرکز رهبری بالفعل نیز مطلب ثابت فقهی و مورد تأیید ایشان است. استاد نصب عام فقیه را به رهبری و زعامت سیاسی جامعه, مانند نصب عام فقیه به منصب فتوی و قضا می داند; یعنی دین, فقیه دارای شرایط را به منصب فتوی نصب کرده است, اما برای به فعلیت رسیدن و عملی شدن آن منصب در خارج باید دید که آیا مردم آن را می پذیرند یا نه, چنان که در مورد قضاوت نیز همین گونه است.
پس در مورد منصب حکومت و مدیریت سیاسی جامعه نیز فقیه را دین به گونه عام نصب کرده, اما کارآمدی و به فعلیت رسیدن و منشأ اثر خارجی بودن حکومت فقیه, در گرو اقبال عمومی و انتخاب مردم است.
مقام ثبوت و اثبات
در فرق میان نصب عام و نقش رأی مردم و جمع میان آن دو, می توان این چنین گفت: ولایت فقیه, با نصب عام پیامبر و امام معصوم در مقام ثبوت و واقع و نفس الامر و فی نفسه, حقّی الهی است و نقش انتخاب و پذیرش مردم به مقام اثبات و فعلیت و خارجیت برمی گردد. بنابراین, ولایت فقیه ثبوت الهی و اثبات مردمی دارد. مردم با اقبال و انتخاب خود, ولایت شرعی فقیه را به فعلیت می رسانند و منشأ اثر خارجی می سازند, نه آن که با انتخاب خود به ولایت فقیه ثبوت ببخشند و به او ولایت بدهند.
........................ ص 43 ............................
استاد در تعریف ولای امامت و رهبری آورده است:
(این نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهیم, به معنای حق پیشوایی و مرجعیت دینی است, و اگر به افراد امت نسبت دهیم, به معنای پذیرش و قبول این حق است.)63
استاد فرزانه حضرت آقای جوادی آملی نیز در رد نظریه وکالت و نیابت فقیه از مردم و تبیین نظریه نصب عام می گوید:
(مخالفان و موافقان ولایت فقیه, دو نمونه از ولایت فقیه جامع الشرایط را پذیرفته اند: نمونه اول این است که مردم وقتی مرجعیت یک مرجع تقلید را می پذیرند, آیا او را به عنوان وکیل انتخاب می کنند یا به عنوان ولیّ در فتوی؟ واقعیت این است که دین فقیه جامع الشرایط را به این سمت نصب کرده است, ولی عملی شدن این سمت وابسته به پذیرش مردم است و اگر به هر دلیل مردم به او رجوع نکردند, مرجعیت او به فعلیت نمی رسد.
نمونه دیگر, مسئله قضای فقیه در عصر غیبت است که همه پذیرفته اند: آیا فقیه در سمت قضا وکیل مردم است, یا دین او را به پست قضا نصب کرده است؟ هیچ سِمتی از طرف مردم برای او انشا نمی شود و به او داده نمی شود, با مراجعه و پذیرش مردم قضای او به فعلیت می رسد. در نمونه سوم, یعنی ولایت فقیه نیز توکیل نیست بلکه تولی و پذیرش است.)64
ثبوت و مشروعیت ولایت فقیه با نصب عام از جانب امام معصوم صورت می گیرد و اثبات و تأثیرگذاری و کارآمدی خارجی او وابسته به گزینش و
........................... ص 44 ........................
پذیرش مردم است. آثار و نتایج اعتقاد به جمع میان این دو مؤلفه را دقت و توجه می طلبد. تا پذیرش و حمایت مردمی نباشد رهبری مشروع, هیچ تأثیری ندارد و تا مشروعیت الهی نباشد, اقبال و خواست عمومی فاقد اعتبار است. اگر رئیس جمهور نیز با نصب فقیه نباشد غیر مشروع و طاغوت است و همین نظر, بر مبنای قانون اساسی, حکم ریاست جمهوری منتخب مردم را باید رهبری تنفیذ کند.65
ولایت یا نظارت
ولایت به معنای رهبری و مدیریت, سازمان دهی و سامان بخشیدن به امور اجتماعی است. مدیریت لزوماً به معنای مباشرت در تمام امور نیست که این نه لازم است و نه ممکن, وانگهی به معنای ممنوعیت از مباشرت و لزوم واگذاری به دیگران و بسنده کردن به صرف نظارت و ارشاد نیز نیست.
برای نوع و شیوه مدیریت از جهت مباشرت و مستقیم و یا واگذاریِ بخش هایی از مسئولیت ها به دیگر افراد کاردان و مورد اعتماد, باید صلاح دید رهبری و شرایط و مقتضیات را نگریست, چنان که در همه جوامع و سیستم های حکومتیِ دنیا معمول بوده و هست.
اما اگر مقصود از نظارت در مقابل ولایت, تنها اشراف بر حسن جریان امور و راهنمایی و ارشاد مدیران باشد و دیگر هیچ, به طوری که با ارشاد و تذکر به موقع و لازم دیگر وظیفه و مسئولیتی نباشد و به اصطلاح ناظر چنین بگوید که:
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
این گونه از نظارت که تنها به معنای ارشاد و هدایت است و در صورت کم کاری, بدکاری و تخلف مسئولان, رهبری حق بازخواست و تصمیم گیری
......................... ص 45 .....................
بر عزل و یا هر برخورد با آنان را نداشته باشد, با حکمت وجودی رهبری سازگار نیست و با سخنان و مبانیِ فقهی و سیاسی شهید مطهری نیز نمی خواند.
استاد بحث بسیار دقیق و راه گشایی را در رابطه با تعریف رهبری و راهنمایی و تفکیک آن دو از یکدیگر درمی افکند که با توجه به آن بحث, دیگر جایی برای شبهه نظارت و نسبت دادن آن به وی نمی ماند.
تفاوت راهنمایی با رهبری
مدیریت و رهبری (امامت و زعامت سیاسی جامعه), جایگاه و شأنی است برای کشف و شناسایی امکانات بالفعل و بالقوه و استخراج و تصفیه و به کارگیری آن.
مدیر و رهبر, نیروها را برای مبارزه با عوامل فساد و ایجاد امنیت و عدالت و سامان و سازمان بخشیدن به امور اجتماعی مردم, بسیج می کند و به حرکت وامی دارد. و اما شأن راهنمایی و تبلیغ به مرجعیت دینی برمی گردد.66
تفاوت راهنمایی با رهبری, همان تفاوت نبوت و امامت و تفاوت مرجعیت و ولایت است که دو جایگاه و شأن جداگانه دارند و میان هر یک با دیگری نسبت عموم و خصوص من وجه است که در مواردی نسبت به افرادی اجتماع می یابد. بنابراین, بعضی از پیامبران, مانند: نوح, ابراهیم, موسی, عیسی و حضرت خاتم هم منصب نبوت و راهنمایی را داشته اند و هم شأن امامت و رهبری را.
مثلاً در مورد ابراهیم آمده است:
(إنّ الله اتخذ ابراهیم عبداً قبل أن یتخذه نبیّاً واتّخذه نبیّاً قبل أن یتخذه رسولاً واتّخذه رسولاً قبل أن یتخذه خلیلاً واتخذه خلیلاً قبل أن یتخذه إماماً فلما جمع له هذه الاشیاء قال له: یا ابراهیم سانّی جاعلک للناس امامازً. فمن عِظَمِها فی عین ابراهیم
...................... ص 46 ...........................
سقال: ربّ ومن ذریّتی. قال: لاینال عهدی الظالمینز);67
آن گاه که پروردگار ابراهیم را با آزمون هایی سخت و دشوار آزمود و او نیز از عهده آزمون های دشوار الهی برآمد و پس از آن که او را به مقام بندگی, نبوت, رسالت, خُلّت و دوستی برگزید, پس از پیمودن این مراحل و برخورداری از همه آنها, خداوند او را به مقام امامت و رهبری انتخاب کرد.
بعضی از پیامبران منصب نبوت و راهنمایی داشتند, اما امام و رهبر نبودند. و بعضی از افراد مانند پیشوایان معصوم, پیامبر و نبی نیستند, اما امامت و رهبری دارند و تبلیغ و راهنمایی را که شأنی از شئون پیامبر اکرم(ص) است, نه از آن روی که نبی باشند, بلکه از آن روی که وصی اند, بر عهده دارند.68
بنابراین, افزون بر ضرورت راهنمایی, تبلیغ و آموزش و اطلاع رسانی بر عهده نبی است, رهبری و مدیریت نیز ضروری و شأن امامت است.
و نیاز به رهبر و رهبری, زیربنای تعلیمات انبیاست.69
رهبری, عالی ترین و دشوارترین مقام
عالی ترین و دشوارترین مقام انسان همان شأن و منصب رهبری است که باید جامع ترین و کامل ترین افراد در هر زمانی متصدی آن باشند;70 رسول خدا و سپس امام معصوم و منصوب و منصوص وی در عصر غیبت فقیه جامع شرایط که به طور نص و نصب عام بر این منصب برگزیده شده است.
رهبری و مدیریت در امور اجتماعی خود یک فن و دانش بوده و افزون بر داشتن استعدادهای ذاتی و فطری آموختنی و دریافتنی است.
برای درک صحیح اصول رهبری و مدیریت در اسلام, می توان از دو منبع استفاده کرد:
1. سیره رسول اکرم و علی(ع) و سایر ائمه اطهار که بنابراین, آموختن
.......................... ص 47 ..............................
قسمتی از سیره برای شناخت اصول رهبری است.
2. دستورالعمل های آن بزرگواران که به نمایندگان خود, در مقام رهبری مردم داده اند که در زمان مالک اشتر و دیگر والیان, مانند: عثمان بن حنیف, قثم بن عباس, محمد بن ابوبکر و ابن عباس, صدها نکته روانی و اجتماعی درباره مدیریت و رهبری و اصول و فروع آن می توان کشف کرد.71
تفاوت مرجعیت و رهبری
تفاوت مقام راهنما و مقام رهبر که در مورد منصب نبوت و امامت مطرح شد, در مورد مرجعیت دینی و منصب فتوی از یک سو و زعامت سیاسی و منصب رهبری از سوی دیگر, قابل تطبیق و طرح است. مرجعیت با رهبری تفاوت دارد. شاید کسی که مرجع است, رهبر نیز باشد و شاید رهبر نباشد. ممکن است کسی مرجع نباشد, اما شایسته رهبری باشد; میان مرجعیت و رهبری نیز عموم و خصوص من وجه است.
آنچه مورد نظر امام خمینی در دستور به بازبینی و تجدیدنظر در قانون اساسی رخ داد و شرط مرجعیت از شروط رهبری حذف شد, بنابر همین پایه است.
(من از ابتداء معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند.)72
به هر حال, اگر رهبر مرجع باشد بی اشکال و بلکه بسیار مطلوب است, اما ادعای این که تنها مرجع می تواند رهبر باشد و میان آن دو تلازم برقرار است, با توجه به آنچه در تعریف رهبری و خصوصیات آن گفته شد, سخن بی پایه ای است.
(اما مطلبی که مسخره است و از بی خبری مردم ما حکایت
.......................... ص 48 ............................
می کند, این است که هرکس که مدتی فقه و اصول خواند و اطلاعات محدودی در همین زمینه کسب کرد و رساله ای نوشت, فوراً مریدها می نویسند: رهبر عالی قدر مذهب تشیع. به همین دلیل, مسئله مرجع به جای رهبر, یکی از اساسی ترین مشکلات جهان شیعه است. نیروهای شیعه را همین نقطه جمود جامد کرده که جامعه ما مراجع را که حداکثر صلاح آنها صلاحیت در ابلاغ فقه است, به جای رهبر می گیرند و حال آن که ابلاغ فتوی جانشینی مقام نبوت و رسالت در قسمتی از احکام است, اما رهبری جانشینی مقام امامت است که هم عهده دار ابلاغ فتوی است و هم عهده دار زعامت مسلمین.)73
راستی اگر مقصود استاد و یا هرکس دیگری از ولایت فقیه همان ابلاغ و فتوی و ارشاد و راهنمایی باشد که بر عهده مرجع تقلید است و از وی نیز ساخته است, دیگر چه نیازی به شأن مرجعیت سیاسی باقی می ماند که استاد آن را متفاوت و متغایر با مرجعیت فتوی و برتر از آن می داند؟
بنابراین, میان شأن مرجعیت دینی (راهنمایی, ابلاغ و اطلاع رسانی و فتوی دادن) با شأن زعامت سیاسی (رهبری و مدیریت امور اجتماعی) تفاوت است و درباره کسی که صلاحیت مرجعیت در فتوی دارد, نمی توان گفت که ناگزیر صلاحیت رهبری و مدیریت و مرجعیت سیاسی نیز دارد. منصب فتوی و راهنمایی و منصب مدیریت و رهبری دو شأن متفاوت از هم است که شاید از یکسو فرد مجتمع و موجود باشد, اما تلازمی میان آن دو برقرار نیست.
بنابراین, ولایت حاکم شرعی و فقیه, همان رهبری و مدیریت جامعه خواهد بود که حکمت وجودی و رسالت و مسئولیتش, سامان و سازمان
.............................. ص 49 ..........................
بخشیدن به امور اجتماعی, سیاسی, فرهنگی, اقتصادی و نظامی مسلمانان است و ناگزیر وظیفه و مسئولیت رهبری ولی فقیه و حاکم شرعی, نمی تواند در نظارت بر حسن جریان امور اجتماعی و صرف ارشاد و راهنمایی مسئولان نظام خلاصه شود, زیرا این مقدار مسئولیت را مرجع تقلید نیز باید داشته باشد.
پس نظارت ولی فقیه از سنخ رهبری و مدیریت است که در صورت لزوم آن را به کار می بندد, نه آن که فقط ارشاد و راهنمایی باشد و اگر مؤثر واقع نشد, مسئولیتش ساقط شود.
مسئول رهبری نهضت و حکومت اسلامی
از جمله مباحثی که استاد با دغدغه و حساسیت تام مورد توجه قرار داده و زمزمه ها و توطئه خلع ید روحانیان و کنار گذاشتن آنان را از صحنه مدیریت سیاسی جامعه خنثی و برملا کرده, بحثی است درباره رهبری نهضت و لزوم حضور دایمی روحانیان در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و مدیریتی. در بحث رهبری نهضت و نیازمندی هر نهضتی به رهبر و رهبری با صراحت اعلام می کند:
(تنها روحانیت است که می تواند (و باید) نهضت اسلامی را رهبری نماید.)74
(علمای اسلامی متخصص در این فرهنگ عظیم و آگاه به زمان هستند که می توانند و هم باید نهضت را رهبری نمایند.)75
عده ای رهبری به اصطلاح سنتی را به نقد کشیده و انتقال رهبری را از متولیان مذهبی و روحانی به طبقه به اصطلاح روشنفکر خواستار شده اند. آنان به خیال خامشان می خواهند از منبع عظیم حرکت و انرژی اسلام شیعی, برای نجات مردم بهره بگیرند.76
........................ ص 50 ........................
(این روشنفکران محترم کمی دیر از خواب برخاسته اند, زیرا متولیان قدیمی این منبعِ عظیمِ حرکت و انرژی, نشان دادند که خود طرز بهره برداری از این منبع عظیم را خوب می دانند و بنابراین, فرصت خلع ید به کسی نخواهند داد.
بهتر است که این روشنفکران عزیز که هر روز صبح به امید انتقال از خواب برمی خیزند و هر شب خلع ید خواب می بینند, فکر کار [دیگری باشند] و خدمت دیگری به عالم انسانیت بفرمایند.
بگذارید اسلام و فرهنگ اسلامی و منابع انرژی روانی اسلامی در اختیار همان متولیان باقی بماند که در همان فضا پرورش یافته و همان رنگ و بو را یافته اند و مردم ما هم با آهنگ و صدای آنها بهتر آشنا هستند.)77
در جای دیگر, استاد نسبت به خطر برکنار کردن روحانیت از صحنه هشدار می دهد:
(…می خواهند مانند نهضت مشروطیت و نهضت استقلال عراق و نهضت ملی ایران, پس از آن که با قدرت روحانیت مرحله اول یعنی براندازی رژیم را گذراندند, روحانیون را کنار بزنند و بدنام کنند و خود زمام امور را به دست بگیرند.)78
استاد با بیان نقش روحانیت شیعه در شکل گیری و پیروزی نهضت های ضد استعماری و ضد استبدادی می نویسد:
(انقلاب ایران, اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود, می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمداری از
........................... ص 51 .........................
دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکر بیفتد, یک قرن که هیچ, یک نسل که بگذرد اسلام به کلی مسخ می شود.)
آن گاه برای آن که روحانیت توان مندانه و با قدرت نهضت را رهبری کند, پیش نهاد اصلاح وضع سازمان روحانیت را به طور جدی و مبارزه با آفت های موجود در سازمان روحانیت را امری لازم برمی شمرد.79
بنابراین, آشنایی به زبان زمان و شرایط و مقتضیات زمان و نیازها و دردها و درمان های زمان را برای رهبری نهضت امری ضروری می داند.
(ما امروز هم به خواجه نصیرالدین ها, بوعلی سیناها, ملاصدراها, شیخ انصاری ها, شیخ بهایی ها, محقق حلّی ها, علامه حلی ها احتیاج داریم, اما خواجه نصیرالدین و بوعلی سینا و شیخ انصاری قرن چهاردهم و متعلق به قرن حاضر, نه قرن چهارم و هفتم و سیزدهم.)80
استاد با عبرت آموزی از تجربه های تلخ تاریخ نهضت های اسلامی درگذشته, ناتمام گذاشتن نهضت را و رها کردن رهبری آن را پس از پیروزی یکی از آفات نهضت ها می شمرد و به روحانیان هشدار می دهد که دیگر بار این تجربه تلخ تکرار نشود.
(متأسفانه تاریخ نهضت های اسلامی صد ساله اخیر, یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان می دهد و آن این که روحانیت نهضت هایی که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پی کار خود رفته و نتیجه زحمات او را دیگران و احیاناً دشمنان برده اند.)
استاد به نهضت و انقلاب عراق و مشروطیت ایران که با پایمردی روحانیان
..................... ص 52 .........................
شیعه به ثمر رسیده, اشاره می کند و درباره نهضت اسلامی ایران در حال حاضر می نویسد:
(اکنون این نگرانی در مردم هوشمند پدید آمده است که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت؟)81
و به برکت همین هشدارهای به جا و به موقع و هوشمندی و درایت رهبری حکیمانه امام پس از آن, رهبری آیت الله خامنه ای آن تجربه های تلخ تکرار نشد و به موقع ترفندها و توطئه ها یکی پس از دیگری خنثی و برملا شد و به رغم بمباران تبلیغات گسترده دشمن از داخل و خارج, روحانیان به مسئولیت سنگین رهبری نهضت ادامه داده و خواهند داد. در هر حال, وقتی استاد با صراحت تمام اعلام می کند که تنها افراد شایسته رهبری می توانند ادامه دهنده نهضت روحانیت متعهد و حاضر در صحنه باشند و کناره گیری روحانیان را از ادامه نهضت ها درگذشته یک نقیصه و آفت بزرگ برمی شمرد. و روحانیت را برای رهبری قدرت مندانه نهضت به کسب قابلیت ها و زدودن آفت ها توصیه و سفارش می کند, همه اینها دل
نظرات شما عزیزان: